Jennifer Tilly

۶ ماه بعد از اتفاقات پایان فیلم کارخانه هیولاها رخ می‌دهد، جایی که مایک و سالی متوجه می شوند که خنده کودکان ده برابر انرژی بیشتری نسبت به جیغ کشیدن آن‌ها از شدت وحشت ایجاد می‌کند و حالا نیروگاه مرکزی شهر مانسترپلیس از خنده کودکان برای سوخت خود استفاده می‌کند

داستان این سریال از جایی آغاز می شود که یک عروسک در حیاط خانه ای در مرکز شهر به عنوان جنسی فروشی گذاشته می شود از آن پس شاهد قتل های زنجیره ای در شهر هستند قتل هایی که هیچ سر نخ قابل توجه پشت آن ها نیست حال به دنبال قاتل کله شهر بر هم خورده است ....

هیولاها قدرت شهرشان را با ترساندن کودکان افزایش می‌دهند. اما آن‌ها به طرز وحشتناکی از این می‌ترسند که توسط بچه‌ها آلوده شوند. از این رو وقتی یک بچه وارد شهرشان می‌شود، اختلال بزرگی در شهر به وجود می‌آید و ...

داستان در مورد یک مزرعه دامداری است که حیوانات مختلفی در آن زندگی می کنند.تا اینکه یک روز اطلاعیه ای در این مزرعه نصب می شود با موضوع اینکه این ملک به تصرف اشخاص خاصی در آمده است. در همین بین سه گاو که در مزرعه زندگی می کنند تصمیم می گیرند برای حفظ مزرعه با مالکین جدید مزرعه درگیر می شوند...