وینی کاراترز بعد از نجات دادن شهرش از دست یک قاتل سریالی، آرزو میکند که کاش هیچوقت به دنیا نمیآمد و پس از این آرزو وارد یک جهان موازی مثل کابوس میشود و پی میبرد که بدون وجود او همه چیز خیلی خیلی بدتر است.
در مورد هفت بیمار که همگی بیماری های لاعلاجی دارند و در بیمارستان بستری هستند، یک باشگاه تشکیل می دهند و نام آن را کلوپ نیمه شب می گذارند. آنها قرار می گذارند که هر کدام از آنها زودتر مرد، از جهان مردگان با بقیه در تماس باشد و...